- سره سره
- نیک نیک خوب و از روی دقت
معنی سره سره - جستجوی لغت در جدول جو
- سره سره ((سَ رَ یا رِ. ~.))
- خوب و از روی دقت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تار و تور خرده خرده
یکی از گونه های سهره است
نیکخواه خیر اندیش، کارساز کارگزار، زیرک هوشیار
پاره پاره، تکه تکه، لقمه لقمه
سراسر، سرتاسر، همه، همگی، برای مثال عالم همه سربه سر خراب است و یباب / در جای خراب هم خراب اولی تر (حافظ - ۱۱۰۰) ، برابر
سربه سر شدن: کنایه از برابر شدن، مساوی شدن
سربه سر شدن: کنایه از برابر شدن، مساوی شدن
مرد برگزیده، جوانمرد، کنایه از بی ریا
پر از گره. یا گره گره کاری را کردن، نامنظم و اندک اندک آنرا انجام دادن
خراش دار، شیاردار، چیزی که دارای بریدگی ها یا شیارهای ریز باشد
ناقد، صراف
خطی چند که قمار بازان به جهت قمار بازی بر زمین کشند
گناهکار سیاه سر
جای بازی و لیز خوردن از برف
نوعی وسیلۀ بازی کودکان دارای پلکان و یک سطح صاف شیب دار، جای لیز و سراشیب، جای سر خوردن
زمین لغزنده و مرطوب، جای لغزنده با شیب تند در کنار کوه یا تپه که بالای آن بنشیند و به پایین لیز بخورند، چچله، چپچله، لخشک
زمین لغزنده و مرطوب، جای لغزنده با شیب تند در کنار کوه یا تپه که بالای آن بنشیند و به پایین لیز بخورند، چچله، چپچله، لخشک